من یه دختر غریبه توی شهر آدمک ها...
مثل آدم های قصه واسه خیلی ااااا معما...
مثل قطره های بارون ، گریه هر لحظه باهامه...
توی بی حاصلی عمر سیب سرخ لحظه هامه...
پر دانایی اوجم، خالی از قدرت پرواز...
پرم از لحن کبوتر تهی از دانش آواز...
گنگ یک سکوت زردم سردم از نگاه مردم...
مثل چهره ی حقیقت طرح از پناه مردم...
نظرات شما عزیزان:
|